در این بن بست


دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوست ات می دارم.
دلت را می بویند

روزگار غریبی ست، نازنین

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند.

 عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.

 روزگار غریبی ست نازنین

آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است

 نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابان باران
بر گذر گاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود

 روزگار غریبی ست، نازنین

و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان.

 شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس

 روزگار غریبی ست، نازنین

ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سر سفره نشسته است.

 خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد



احمد شاملو


موضوعات مرتبط: شعر ، نو ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 5 شهريور 1394برچسب:احمد شاملو,شعر نو,در این بن بست,شعر احساسی,, | 16:55 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد